بچه های دیروز از سال 1391 در بلاگ اسکای کار خود را آغاز کرد و هم اکنون به صورت مستقل در این سایت و شبکه های اجتماعی در حال فعالیت و خاطره بازی می باشد خصوصا برای بچه های دهه60 و 50
ممول دختر مهربان (Little Beret Memole)
محصول 1984 ژاپن
ممول کوچولو به همراه 245 نفر آدم کوچولوی دیگه از سیاره "ریرورو" با
سفینه ای به کره زمین می آید و در جزیره ای به اسم "لیل" ساکن می شه،
دوستی رمانتیک او با دختری مریض احوال به اسم ماریل سرآغاز آشنایی ممول با
دنیای آدم بزرگها و شکل گیری ماجراهای متعددی می شه.
شخصیت ها:
دختر مهربون: اسم اصلیاش ماریل بود. یک
دختر موطلایی مهربان و پاک در حد «ژاندارک». همیشه هم در حال غش و ضعف
بود.معلوم نبود که چهاش است؟ مثل اینکه چیزی در مایههای سرطان
«لاعلاج»، داشت این بیماری و بیحالی به درصد مهربانی چشمهای تبدارش کمک
میکرد. تنها بود؟ نبود.معلوم نبود والدینش کجا هستند؟
خانم پنه لوپه: خانم پنه لوپه هم که مثل
برج زهر مار بود، آن دور و برها پلاس بود و هر بار رد میشد، یک غری هم
میزد و قسمت هیجان کار را هم ردیف میکرد، چون قرار نبود دار و دستة ممول
را ببیند.
آدم کوتولههایی که از سیارة «دریرورو» آماده بودند و ممولشان جذب صدای پیانوی دختر مهربان شد و پایشان به خانه او باز شد.
اسکار: از این بچه پولدارها که دلشان
میخواهد ادای الیورتویست را در بیاورند، همیشه هم شلخته و گیــج هستنـد
تا جذابتر شــوند.جلـیقـة جیبدار میپوشند و تو اتاقهایشان پر از کتاب
است و همیشه هم یک دوربین همراهشان است. اسکار با دختر مهربان رابطة
افلاطونی داشت.
گریس:نماد هر چی دختر شرقیِ موسیاه است.
معمولا تو کارتونها هم موسیاهها باید بدجنس و بیاصل و نسب باشند.او هم
همینطور بود، رقیب دختر مهربان. البته در آن سنین کودکی به اسم خواهر
اسکار به ما قالبش کردند.در ضمن تا آنجایی که ذهن ما قد میدهد با اینکه
قرار بود گریس آدم بده باشد (و دختر مهربان توی کابوسهایش او را میدید
که با موهای تا قوزک پایش از پلهها بالا میآید.)کلی از پسرهای آن زمان
طرفدارش بودند و به این سلیقة اسکار تأسف میخوردند.
بچههای شعبده باز کوتولهها: یاشا کوچیکه
بود و همان بامزهه که چشم نداشت و شبیه نوزادها بود.موی دماغ تندپا،
برادر بزرگترش بود که همیشه دنبال ممول راه میافتاد و شیطان بود و سر به
هوا و دنبال دردسر و در ضمن همة «ر»ها را «ل» میگفت: دختل مهلبون.
ممول: همه خوبیاش به عروسکی بودنش بود.
خوردنیتر از همه بود. دستهای تپل و سفید و نرم. لپهای سرخ صورتی رنگ.
موهای طلایی فر و پف کرده.
پدربزرگ: پیرمرد اهل دلی بود. با معرفت و
مهربان. اهل وجدان درد و عاطفه و این چیزها. یادش بهخیر .یک استثنای
عصیانگر در قاعدة ابروهای این کارتون. ابروهایش رویِ ابروهای عمو جغد
شاخدار را هم کم کرده بود.فلفل نمکی حرف میزد.مویش و ابروهایش مثل برف
سفید بودند. حرفش، حرف اول مملکت بود. پالتوی بامزهای هم میپوشید در ضمن
ممول و بچهها هم ازش حساب میبردند و حرفش را زمین نمیزدند.
پاشا: «گری کوپر» دوران بود. بچه خوشتیپ
تا جایی که گاهی باعث سرخ شدن لپهای ممول میشد، البته ممول هم بلد بود
حالش را به جایش بگیرد.
جهانگرد:راجع به او صفحهها میشود نوشت.
هیچوقت دهانش معلوم نبود، یک دگمة گنده هم قد پالتویش داشت.او مرد سفر
بود. همیشه یا داشت میآمد و یا داشت میرفت.موهایش با آدم حرف میزدند.
همان موهایی که چشمهای درشتش از زیر آنها معلوم بود. دستکش دست میکرد و
مثل همة مسافرها مرموز بود.
000
ریال
دانلود تیتراژ ممول
برای دانلود ویدیوهای ممول اینجا کلیک کنید